كليدواژه :
علوم انساني , علوم اجتماعي , علوم تاريخي , علوم روحي , فلسفه خُلقي , حكمت عملي , فرونسيس
چكيده فارسي :
آنچه امروزه با عنوان «علوم اجتماعي» از علوم انساني ياد ميشود، ميراثدار سنت فلسفي اسكاتلندي و فرانسوي است. فيلسوفان كلاسيك آلمان آنچه را همتايان فرانسويشان بيشتر با عنوان علوم اجتماعي ميفهميدند، با عناوين «علوم تاريخي»، «علوم روحي» و يا «علوم اخلاقي» مطرح كردند؛ اينها همه مسبوق به اصطلاح فلسفه خُلقي است. اين همه نشان از تفاوت منظري است كه اين ديدگاهها در مورد ماهيت و چيستي انسان اختيار كرده بودند. از منظر امثال ديلتاي، علوم انساني، از آن جهت علم تاريخياند كه انسان را موجودي تاريخي ميفهميدند؛ يا برخي ديگر، از آنجا كه انسان را موجودي صاحب اراده ميدانستند، ازاينرو حوزه علوم انساني را ساحت اراده و اخلاق تصوير ميكردند. ازهمينرو، امثال گادامر نيز علم انساني را ميراثدار فرونسيس ارسطويي ميدانند. از ديدگاه اين نوشتار، اگرچه تمركز بر حكمت عملي ارسطويي نميتواند آورده چنداني براي علوم انساني داشته باشد، اما دوره ديگري از حكمت عملي در فضاي انديشمندان مسلمان شكل گرفته است كه در كنار حفظ نام حكمت عملي، هويت آن را بهطوركلي متحول كرد و آن سنگ بناي قانون كردار انساني در دانش حكمت عملي بود؛ قانوني جهاني كه حكمت عملي را از مطالعه شخص فضيلتمند به دانش شناسايي جهان انسان و جهان اخلاق ارتقا داد و درنتيجه خود را بهعنوان نياي بزرگ علوم انساني تثبيت كرد؛ نقشي كه در طول تاريخ به فراموشي سپرده شد.