عنوان مقاله :
تلقي معناشناختي و دلالت شناختي از سمانتيك در آثار تارسكي
پديد آورندگان :
پوردانش ، سعيد دانشگاه علامه طباطبائي
كليدواژه :
سمانتيك , معناشناسي , دلالت شناسي , صورت گرايي شهودگرايانه , رويكرد نظريه برهاني
چكيده فارسي :
آلفرد تارسكي از بنيانگذاران اصلي سمانتيك به مثابهي دلالتشناسي است. وي دلالتشناسي را در دههي 30 پيافكند و اين تلقي امروزه تلقي غالب در سمانتيك منطقي به شمار ميرود. اما اگر به آثار دههي 20 وي بازگرديم در نگاه اول به نظر ميرسد كه هيچ گونه نگرش سمانتيكي در كارهاي وي وجود ندارد. تفسير رايج در مورد كارهاي تارسكي در دههي 20 آن است كه او در اين دوران منطق را با رويكرد سينتكسي و نظريه برهاني مينگريست. اما يكي از مفسران تارسكي به نام داگلاس پترسون به تفصيل نشان داده است كه در آثار دههي 20 تارسكي نوعي سمانتيك از سنخ معناشناسي ديده ميشود كه وي اين نگرش را به تبعيت از استادش لسينيفسكي صورت-گرايي شهودگرايانه ميناميد. در اين مقاله بناي ما بر آن است كه با توجه به تفسير پترسون به چيستي تلقي معناشناختي تارسكي از سمانتيك بپردازيم و ميكوشيم دو ادعا را اثبات كنيم: (الف) صورتگرايي شهودگرايانه به روايت تارسكي نگرشي دربارهي كاركرد زبان است نه يك نظريهي ساخته و پرداختهي سمانتيكي كه در آن مفاهيم كانوني معناشناسي تعريف و تحليل ميشوند (ب) صورتگرايي شهودگرايانه منافاتي با نگرش ارجاعي به زبان ندارد و حتي سالها پس از تأسيس دلالتشناسي از سوي تارسكي در پس زمينهي آثارش حضور دارد.