چكيده فارسي :
گاگول و كباب غاز
«شب عيد نوروز بود و موقع ترفيع رتبه. در اداره با همقطارها قرارومدار گذاشته بوديم كه هركس اول ترفيع رتبه يافت، بهعنوان وليمه يك مهماني دستهجمعي كرده، كباب غاز صحيحي بدهد دوستان نوشجان نموده به عمر و عزتش دعا كنند. زد و ترفيع رتبه به اسم من درآمد. فوراً مسئلۀ مهماني و قرار با رفقا را با عيالم كه بهتازگي با هم عروسي كرده بوديم در ميان گذاشتم. گفت تو شيريني عروسي هم به دوستانت ندادهاي و بايد در اين موقع درست جلوشان درآيي….»
اين سرآغاز داستان «كباب غاز» است، داستاني كه در ميان نوشتههايي كه از رسوم نوروزي ايرانيان حكايت ميكنند در حلاوت و ظرافت كمنظير است. نثر طنزآميز و زنده و پركشش جمالزاده، كه با انواع اصطلحات عاميانه و ضربالمثلها دُرنشان شده، مخاطب را از همان سطرهاي اوليه جذب قند خود ميكند. قصه، چنانكه از سطور آغازين آن پيداست، از اين قرار است كه راوي داستان در ايام نوروز سور مفصلي براي رفقايش تدارك ميبيند. بايد به دو گروه از رفقا در دو شب متوالي كباب غاز بدهد، اما يك غاز بيشتر تهيه نكرده و در اين حيص و بيصِ چهكنيم چهنكنيم هم يكي از اقوام دورش به عيدديدني ميآيد. اين مهمان ناخوانده مصطفي نام دارد: «مصطفي پسرعموي دختردايي خالۀ مادرم ميشد. جواني به سن بيستوپنج يا بيستوشش. لاتولوت و آسمانجل و بيدستوپا و پخمه و گاگول و تا بخواهي بدريخت و بدقواره. هروقت ميخواست حرفي بزند، رنگ ميگذاشت و رنگ برميداشت و مثل اينكه دستههاون برنجي در گلويش گير كرده باشد دهنش باز ميماند و به خرخر ميافتاد. الحمدالله سالي يك مرتبه بيشتر از زيارت جمالش مسرور و مشعوف نميشدم.»