چكيده فارسي :
آقاي خزاعيفر عزيز، از خواندن مقالۀ «تحليلي بر سبك ترجمۀ پرويز داريوش» در مترجم شماره 68 مشعوف شدم. شما با نوشتن اين مقاله چقدر خوب نشان دادهايد كه چه حق بزرگي از اين مترجم توانمند ضايع شده است. سخنانتان دربارۀ سبك داريوش نشان از درك عميق شما از جهان زباني اين مترجم غريب دارد. شما البته از اشاره كردن به ايرادات سبكي او غافل نماندهايد. اما، برخلاف ايراداتي كه اينجا و آنجا در چند دهۀ گذشته به ترجمۀ او نسبت دادهاند، ايراداتتان مستدل و پذيرفتني است. بااينهمه، اگرچه در معقولبودن ايرادات شما ترديد نيست، فضيلت نوشتۀ شما نه در ايرادهاي بجايتان بلكه در شجاعتتان از مثبت سخنگفتن از مترجمي است كه غالباً او را سطحي داوري كرده و يكجا كنارش گذاشتهاند. همانطور كه شما نشان دادهايد، داريوش مترجمي سبكدار است و سبكش گاه در عبارات و جملههاي درخشاني متبلور ميشود. داريوش مترجم دقيقي نيست، اما روا نيست آنهمه جملههاي درخشان و غناي واژگاني را در سايۀ چند بيدقتي قرار دهيم. صادقانه قضاوت كنيم: كداميك از ايرادگيرندگانِ به داريوش جسارت نزديكشدن به غولهايي چون ملويل و فاكنر و جويس را در آن زمان داشتند؟ مهدي غبرائي، مترجم موجهاي وولف، ضمن اشاره به نارسايي ترجمۀ قبلي اين اثر، با عنوان خيزابها، بهقلم داريوش، منصفانه و البته شجاعانه ميگويد، «اما بهواقع شايد اگر ترجمۀ ايشان از اين رمان نبود، جرأت نميكردم سراغش بروم» (روزنامۀ شرق، 31 تير 1389).