شماره ركورد :
1346051
عنوان مقاله :
چطور شد ويراستار شدم
پديد آورندگان :
خزاعي‌فر، علي فاقد وابستگي
تعداد صفحه :
4
از صفحه :
161
از صفحه (ادامه) :
0
تا صفحه :
164
تا صفحه(ادامه) :
0
كليدواژه :
ويراستار , ترجمه
چكيده فارسي :
گواهي سيكل اول دبيرستان را كه گرفتم، بابام گفت: «لازم نكرده ديگه درس بخوني. برو سرِ كار.» پدرم انگار برخلاف پدرهاي امروزي دلش نمي‌خواست كاري را كه خودش نكرده پسرش بكند؛ اين بود كه بهانه مي‌آورد. مي‌گفت درس خواندن مقرون به صرفه نيست وانگهي درس مانع تربيت و پيشرفت مي‌شود و از آدم موجودي مهمل و پرمدعا مي‌سازد. مي‌گفت مرد آن است كه اگر به پشتش بزني يك من خاك بلند شود. من چون تنها پسر خانواده بودم اجازه داده بودند سيكل اول را هم بخوانم و گرنه با همان تصديق ششم دبستان هم توي يك شهرستان نه چندان كوچك مي‌شد مدير مدرسه شد، و تا معاونت و حتي رياست آموزش و پرورش يا هر اداره دولتي ديگر هم پيش رفت. حتي مي‌شد نماينده مجلس شد. ولي من عاشق ادبيات بودم. دو آرزو داشتم: يكي اين كه ديپلم بگيرم، يكي اين كه قصه بنويسم، نه از قصه‌هاي شهرزاد، نه از داستانهاي خوب براي بچه‌هاي خوب، بلكه از داستانهاي بد براي آدمهاي بزرگ، از داستانهايي كه غربيها بهش مي‌گويند رمان و معلم شرعياتمان بهش مي‌گفت رُمّان و ما را از خواندن آنها برحذر مي‌داشت و درعين‌حال مي‌گفت اصلش عربيه به معني انار و در قرآن هم آمده. و من تا مدتها در ذهنم به دنبال رابطه‌اي ميان انار و بينوايان و پاردايانها و سه تفنگدار مي‌گشتم
سال انتشار :
1399
عنوان نشريه :
مترجم
فايل PDF :
8949590
لينک به اين مدرک :
بازگشت