چكيده فارسي :
احتمالاً باختين بگويد ــ و من مطمئنم جايي گفته است ــ كه ديالوگ همواره نوعي كنش ترجمه است. ما كه در مُنادهاي لايبنيتزيِ كوچكمان گرفتاريم، خود را با شكلدادنِ هويتهاي شخصي برآمده از همهچيز، از صداي نجواي مادرانمان گرفته تا كليشههاي فيلمهاي هاليوودي، بازميشناسيم. طبق نظر باختين، خلق زبان فردي ــ كه در واقع خلق خود است ــ تسليمي مشتاقانه است: «كلام فرد بهآهستگي و بهتدريج از واژگان ديگران، واژگاني كه مورد تصديق و پذيرش او بودهاند، منتج ميشود و در ابتدا، مرز ميان اين دو بهندرت نمايان است». اما من چگونه تو را ترجمه ميكنم؟ يعني، چگونه ميتوانم يگانگي زبان ويژۀ تو را ادا كنم و، نه به زبان تو كه به زبان خودم، تصوير دقيقي از تو بسازم؟ براي آنكه به زبان تو نزديك شوم، آيا بايد عاشق تو باشم، رفيقت، يا نسخهبردارت؟