چكيده فارسي :
آقايي به دفتر مجله زنگ زد با توپ پُر. گفت جمع كنيد آقا برويد پي كارتان. گفتم چي شده قربان؟ گفت شما تنها مجلۀ ترجمه در ايران هستيد، آنوقت دربارۀ ترجمههاي بد حتي يك كلمه هم حرف نميزنيد. اين سكوت شما به معني تأييد اين ترجمهها و معاونت در جرم است. گفتم تند نرويد. صبركنيد با هم برويم. گفت سي سال است كه صبر كردهام و به مجلۀ شما دخيل بستهام ولي معجزهاي نديدم. گفتم ما اهل دعوا با مترجم نيستيم. گفت لازم نيست خواهر و مادر و اقوام مترجمان را پيش چشمشان رديف كنيد؛ اشتباهات شرمآورشان را پيش چشم خوانندگان رديف كنيد تا آبرويشان برود، بهقول حافظ، خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان/ تا سيهروي شود هر كه در او غش باشد. بعد شروع كرد به بدگويي از مترجمان و گفت نود درصد از اين لشكر بيشمار مترجمان به حقيقت مترجم نيستند؛ مترجمنمايند و آبروي ده درصد ديگر را ميبرند و قلمشان مستوجب شكستن است. بهقول حافظ، نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد/ اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد و از آخر هم چنين توصيه كرد كه: شما بايد به مترجمان پيام روشن بدهيد كه اگر دست از سر ترجمه برندارند شما هم دست از سرشان برنميداريد و ترجمههايشان را تحريم ميكنيد تا بفهمند ترجمۀ بد هزينه دارد؛ اينطوري آنها كه اهل ترجمه نيستند ترجمه را رها ميكنند و ميروند سراغ كاري كه بلدند. بهقول حافظ، نقدها را بود آيا كه عياري گيرند/ تا همه صومعهداران پي كاري گيرند.