چالش‌هاي فراروي مباني تمدن غرب از ديدگاه غرب

درحالي‎ كه انديشمندان غربي، با تأكيد بر نظريات خطي و نظريۀ «تطور انواع» داروين، معتقد بودند روح كلي حاكم بر جهانيان توانسته به حداكثر ترقي خود برسد و بشر سعادتمند عصر مدرن -به‎عنوان ظاهر اين روح- به خودآگاهي رسيده است و حتي فوكوياما ليبرال‎دمكراسي را سرنوشت محتوم جوامع بشري مي‎داند، اما به‎مرور چالش‎هاي فراروي تمدن غرب آشكار شد و حتي افرادي چون اشپنگلر، با تمركز بر سير دَوَراني تاريخ، براي تمدن‎ غرب اضمحلال و فروپاشي پيش‎بيني كردند! سؤال اصلي اين پژوهش آن است كه: چه بر سر تمدن غرب آمده كه انديشمندان غربي آن را پروژه‎اي ناتمام توصيف كرده و درصدد تحول در مباني فكري خود برآمده‎اند؟ اين مقاله بر آن است كه اين مباني را برشمرده و چالش‎هاي فراروي آن‎ها را بررسي كند. نوع اين مطالعه توصيفي-تحليلي بوده و با روش كتابخانه‎اي صورت گرفته است. يافته‎هاي پژوهش نشان مي‎دهد بسياري از چالش‎هاي تمدن غرب ريشه در مباني نظري اين تمدن دارد. اومانيسم، سكولاريسم، عقل‎گرايي و علم‎گرايي -كه مباني ليبرال‎دمكراسي هستند- موجب بروز چالش‎هاي جدي در تمدن غرب شده است.