عنوان مقاله :
مسئله سكولاريزاسيون: مناقشه كارل لوويت و هانس بلومنبرگ درباره مشروعيت دوران مدرن
پديد آورندگان :
حاجي ناصري ، سعيد دانشگاه تهران - دانشكده حقوق و علوم سياسي , زانيار ، ابراهيم دانشگاه تهران - دانشكده حقوق و علوم سياسي
كليدواژه :
بلومنبرگ , سكولاريزاسيون , لوويت , مدرنيته , مشروعيت
چكيده فارسي :
دو تن از مهمترين فيلسوفاني كه اصالت مدرنيته را از منظري الهياتي مردود شمردند، كارل اشميت و كارل لوويت، در نقد خود از مفهوم سكولاريزاسيون سود جستند. اشميت در الهيات سياسي، همه مفاهيم نظريه مدرن دولت را نسخههاي سكولارشده مفاهيم الهياتي خواند و لوويت در معنا در تاريخ، فلسفه پيشرفت و بهتبع آن مدرنيته را روايتي زمينيشده از فرجامشناسي مسيحي-يهودي تلقي كرد. هانس بلومنبرگ، ابتدا در كنفرانس مونتسر و سپس بهنحوي مبسوط در مشروعيت دوران مدرن، مفهوم سكولاريزاسيون را هدف شديدترين حملات قرار داد و كتاب لوويت را واجد «اثري جزميتبخش» بر فضاي فكري آلمانِ نيمه دوم سده بيستم – و بهطور مشخص دهه ۱۹۵۰- دانست. بلومنبرگ بهنحوي پارادوكسيكال، هم از مدرنيته در مقام آغازي مطلقاً نو در تاريخ دفاع كرد و هم فلسفه پيشرفت مدرن را كوششي براي پاسخ به مسئلهاي اساساً الهياتي -و به تعبير خود مسئله «باقيمانده»اي- محسوب كرد كه مدرنيته سرانجام از آن دست خواهد كشيد. از آن دهه به بعد، سكولاريزاسيون را اغلب مفهومي ميانگارند كه صرفاً در نقد و نفي مدرنيته بهكار گرفته ميشود. فهم مناقشه لوويت و بلومنبرگ، مستلزم فهم اين وجوه مختلف و استفاده استعاري نيرومند لوويت از آن است. در اين مقاله ميكوشيم نخست پيشينهاي تاريخي از مفهوم سكولاريزاسيون ارائه كنيم، سپس تز سكولاريزسيون لوويت و نقد بلومنبرگ را توضيح دهيم و در نهايت با بسط برخي ديدگاههاي رابرت پيپين و اليزابت برينت، ملاحظاتي انتقادي را در زمينه شالوده نقد بلومنبرگ مطرح سازيم.