عنوان مقاله :
اخلاق و معناي زندگي در فلسفه تامس نيگل
پديد آورندگان :
حاتمي شفق ، پرستو دانشگاه آزاد اسلامي واحد علوم و تحقيقات تهران - دانشكده حقوق، الهيات و علوم سياسي , اخوان ، مهدي دانشگاه علامه طباطبائي - گروه فلسفه
كليدواژه :
اخلاق , معناي زندگي , تامس نيگل , اخلاقي زيستن , اخلاقي گروي
چكيده فارسي :
سخن از معناي زندگي و گره زدن اخلاق و اخلاقي زيستن با زندگي معنادار، سواي هر گونه باور و اعتقادي، همواره در ژرفاي انديشه فلسفي بسياري از فلاسفه تاريخ قرار داشته است. تامس نيگل در مسير پيوند اخلاقيزيستي ومعناداري زندگي، داراي پارادايمهاي فكري و فلسفي خاص خود است. نيگل با اعتقاد به ديگرگزيني اخلاقي، اذعان دارد كه افراد داراي ظرفيتهاي برابر بوده و هيچ شخصي بر ديگري برتري ندارد. او در نهايت بنياد انگيزشي اخلاق در آدمي را فراتر از ميل دانسته و براي او كُنشي اخلاقي متصور است. او اخلاقيزيستن را مؤلفه ضروري معناداري زندگي بهحساب ميآورد و بر اين باور است كه در كنار عدم باور به دنياي پس از مرگ نيز ميتوان به معناداري اين حيات در چارچوب اخلاقيزيستي دست يافت. در اين راستا، هدف پژوهش حاضر شناخت نسبت اخلاق و معناي زندگي از منظر فلسفي نيگل است. رويكرد اتخاذ شده براي اين منظور، كيفي است و بر تجزيه و تحليل محتواي آثار نيگل در باب اخلاق و معناي زندگي متمركز است. نتايج پژوهش نشان داد كه گرچه نميتوان براي معنا مكاني مشخص در نظر داشت و حيات ما در اين عالم پايدار نيست و زندگي به نظر پوچ ميآيد، اما پوچ بودن زندگي بدين معنا نيست كه اخلاقي زيستن را كنار بگذاريم، بلكه همين اخلاقيگروي ميتواند به حيات ما معنا ببخشد. انسانها بهسبب همزيستي ميتوانند بر زيستجهان يكديگر تأثير گذاشته و به ميانجي گزارههاي اخلاقي، زندگي اين جهاني را معنادار سازند، ولو اينكه به عالم ماوراء باور نداشته باشند. در صورتي كه مؤلفه اخلاق و اخلاقيزيستي را از مناسبات و تعاملات روزمرهمان حذف كنيم، زندگي اين جهان را به كانون آنومي تبديل كرده و معنا از مناسبات فردي و اجتماعي ما رخت برميبندد.