شماره ركورد :
1402095
عنوان مقاله :
تحليل استنتاج قانون اخلاقي در فلسفه كانت
پديد آورندگان :
كاظمي زاده ، محمد دانشگاه علامه طباطبائي , كلباسي اشتري ، حسين دانشگاه علامه طباطبائي - گروه فلسفه
از صفحه :
61
تا صفحه :
75
كليدواژه :
قانون اخلاقي , اراده , آزادي , عقل عملي , واقعيت عقل , استنتاج متافيزيكي , استنتاج استعلايي
چكيده فارسي :
چگونگي استنتاج قانون اخلاقي در فلسفه اخلاق كانت، موضوعي مناقشه‌برانگيز ميان كانت‌پژوهان معاصر است. مسئله محوري اين‌است كه چگونه مي‌توان قانون اخلاق (امر مطلق) را در ديدگاه كانت، توجيه، يا به‌اصطلاح كانت متأثر از حقوقدان‌هاي عصر او، استنتاج كرد؟ به‌عبارتي‌ديگر، چگونه مي‌توان اثبات كرد كه قانون اخلاقي و اخلاقي زيستن در جهان تابع ضرورت مكانيكي، موهوم نيست؟ آيا ايده آزادي مي‌تواند مبنايي معتبر و بنيادي استوار براي استنتاج قانون اخلاقي به‌شمار رود؟ اگر آزادي متعلق هيچ‌گونه شهود و شناختي نباشد، آيا همچنان مي‌توان از آن در راستاي استنتاج يا توجيه مفهومي ديگر استفاده كرد؟ مبناي قانون اخلاقي در دو كتاب بنيانگذاري و نقد عقل عملي، ايده آزادي است؛ ولي اينكه آيا مي‌توان نسبت به آزادي، مستقل از قانون اخلاقي، معرفتي داشته باشيم يا خير، پرسش اساسي ديگري است. در نوشتار حاضر، تلاش شده است پس از تثبيت اصول عملي عقل محض و قانون اخلاقي، به‌شيوه‌اي روشن به توجيه آزادي با استناد به تفاسير مختلف در هر دو كتاب بنيانگذاري براي مابعدالطبيعه اخلاق و نقد عقل عملي بپردازيم. ايده بنيادين بنيانگذاري براي استنتاج قانون اخلاقي در بخش سوم، آزادي و انتقال به جهان معقول است، درحالي‌كه كانت در نقد عقل عملي، ايده واقعيت عقل يا آگاهي بي‌واسطه از قانون اخلاقي را مطرح مي‌كند تا بتواند از طريق آن، ايده آزادي را توضيح دهد و بدين‌ترتيب، امكان عمل به قانون اخلاقي و اخلاقي زيستن را توجيه كند. پس از تحليل اين‌دو ايده بنيادين (ايده آزادي و ايده واقعيت عقل) بر پايه خوانش‌هاي كساني همچون تيمرمن، گاير، لويس‌بك و ديتر هنريش، پي مي‌بريم كه آزادي نمي‌تواند مبنا و دليل معرفتي ما به قانون اخلاقي باشد، زيرا از ايده آزادي هيچ شهودي نمي‌توان داشت و درنتيجه نمي‌توان از طريق آزادي، قانون اخلاقي را استنتاج كرد. بنابراين، اثبات ايده آزادي، موقتاً كنار گذاشته مي‌شود و در اينجا خبري از «استنتاج» نيست؛ پس تنها ايضاح باقي خواهد ماند و كانت از طريق ايده واقعيت عقل يا آگاهي بي‌واسطه از قانون اخلاقي و پذيرفتن اين امر كه «قانون اخلاقي به‌عنوان امري داده شده به عقل عملي، دليل آگاهي و معرفتي ما به ايده آزادي است»، به ايضاح آزادي دست مي‌زند. بدين‌سان، به‌جاي استنتاج قانون اخلاقي بر مبناي ايده آزادي، درواقع، ايده آزادي را بر مبناي قانون اخلاقي به‌مثابه واقعيت عقل تحليل مي‌كند.
عنوان نشريه :
فلسفه غرب
عنوان نشريه :
فلسفه غرب
لينک به اين مدرک :
بازگشت