پديد آورندگان :
آسايش، حميد نويسنده حميد آسايش (مربي) ، كارشناسي ارشد پرستاري، دانشگاه علوم پزشكي قم، قم، ايران , , قرباني، مصطفي نويسنده مصطفي قرباني (مربي) دانشگاه علوم پزشكي گلستان و دانشجوي دكتري اپيدميولوژي دانشگاه علوم پزشكي تهران، تهران، ايران. , , صفري، رويا نويسنده رويا صفري، دانشجوي كارشناسي ارشد اپيدميولوژي، دانشگاه علوم پزشكي تهران، تهران، ايران , , برقعي ، افسانه نويسنده Borghei, A , رضاپور، عزيز نويسنده دانشگاه علوم پزشكي ايلام,ايران reza pour, aziz , منصوريان، مرتضي نويسنده دانشكده بهداشت,گروه بهداشت عمومي,دانشگاه علوم پزشكي ايلام,ايلام,ايران mansourian, morteza , تقوي، احمد نويسنده احمد تقوي،كارشناس كارگزيني، دانشگاه علوم پزشكي گلستان، گرگان، گلستان، ايران ,
چكيده فارسي :
هدف اوليه دانشگاهها و موسسات آموزشي، آموزش فراگيران است و فعاليت آموزشي از ضروريترين جنبههاي مورد انتظار در محيطهاي دانشگاهي ميباشد(1). با اين وجود، برخي بر اين باورند كه فعاليتهاي آموزشي نميتوانند براي ارتقاي آكادميك اعضاي هياتعلمي به كار روند و به عبارت ديگر، اگر چه اين دسته از فعاليتها براي حضور در محيط آكادميك ضروري هستند، ولي براي ارتقاي مرتبه، كافي نخواهند بود(2و3). اين امر سبب شده تا در طول زمان دستيابي به ا آموزش فراگيران به عنوان هدف اصلي دانشگاه ها دستخوش تغييراتي شده و از مسير اصلي خود منحرف شود. يكي از علل اين مشكل توجه نامتناسب به امر پژوهش تلقي ميشود به نحوي كه انتظارات در زمينه انجام تحقيقات و انتشار نتايج روز به روز بيشتر شده و تصميمگيري در مورد ارتقاي آكادميك منحصراً بر اساس تعداد مقالات منتشر شده، كه معياري ملموس و قابل اندازهگيري است، صورت ميپذيرد. از طرفي، به روشني دلايل اين تغيير مشخص نميباشد و معلوم نيست كه آيا عواملي به جز عواملي انگيزشي در اين تغيير دخيل هستند يا نه؟ لذا مطالعه حاضر به منظور شناسايي عوامل موثر بر ميزان عملكرد فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي اساتيد دانشگاهها صورت پذيرفت.
در اين مطالعه مقطعي كليه اساتيد (46 نفر) دانشگاه علوم پزشكي گلستان كه در طي سال 85-1383 طرح پژوهشي داشتند انتخاب شدند. در نهايت به پرسشنامه پس از 3 بار ارسال 40 نفر پاسخ دادند. ابزارهاي گردآوري دادهها اين مطالعه شامل فرم پرسشنامه فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي اساتيد بود كه در مطالعات گروه انتقال دانش دانشگاه علوم پزشكي تهران مورد استفاده قرار گرفته بود(4) تكرارپذيري پرسشنامه با همبستگي درون خوشهاي 69/0 تا 72/0 و پايايي در بعد يكنواختي دروني نيز با آلفاي كرونياخ 63/0 تا 76/0 مورد تاييد قرار گرفته بود. حيطههاي موردنظر در پرسشنامه شامل متغيرهاي دموگرافيك و شغلي محققين و يك سوال در مورد «درصد زمان اختصاص يافته به فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي از كل فعاليتهايشان در طي 2 سال گذشته» بود.
جهت تجزيه و تحليل دادهها علاوه بر شاخصهاي توصيفي از آزمون آناليز واريانس يك طرفه و رگرسيون خطي چند متغيره به شيوه Enter استفاده شد. در رگرسيون خطي كه درصد زمان اختصاص يافته به فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي از كل فعاليتها به عنوان متغير وابسته و سن و جنس، داشتن پست اجرايي، سابقه اشتغال، تمام يا نيمه وقت بودن فرد، رتبه علمي و نوع رشته تخصصي به عنوان متغيرهاي مستقل در نظر گرفته شد. تجزيه و تحليل در نرمافزارSPSS-11.5 صورت پذيرفت.
از بين 40 مدرس مورد بررسي، 27 نفر (5/67 درصد) مرد بودند. ميانگين سني مدرسان 07/42 سال (انحراف معيار 46/6 سال) بود. 7 نفر (5/17 درصد) از مدرسين غير هياتعلمي، 17 نفر (5/42 درصد) مربي، 10 نفر (25 درصد) استاديار و مابقي دانشيار بودند و 32 نفر (80 درصد) به صورت تمام وقت فعاليت مينمودند.در كل ميانگين سالهاي فعاليت در دانشگاه 23/10 سال با انحراف معيار 85/4 سال به دست آمد. در مورد زمان صرف شده جهت فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي، اساتيد گروه علوم پايه در مقايسه با علوم باليني و علوم بهداشتي زمان بيشتري را به فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي اختصاص ميدادند ولي اين اختلاف معنادار نبود. در مورد عوامل موثر بر ميزان فعاليتهاي آموزشي و پژوهشي اعضاي هياتعلمي آناليز رگرسيون نشان داد كه درصد زمان اختصاص داده شده به فعاليتهاي آموزشي با داشتن فعاليت اجرايي رابطه معكوس و معنادار (02/0P=) و درصد زمان اختصاص داده شده به فعاليتهاي پژوهشي با نوع خدمت (04/0P=) و مرتبه علمي فرد (01/0P=) ارتباط معنادار دارد. بدين معني كه در مدرسين تمام وقت و دانشيار (نسبت به استاديار) ميزان اين فعاليتها بيشتر بوده است.
در اين مطالعه مشخص گرديد كه اساتيد علوم پايه نسبت به علوم باليني و بهداشتي زمان بيشتري را صرف آموزش و پژوهش ميكنند. در مطالعهاي توسط نجات و همكاران نشان داده شد كه اساتيد علوم باليني نسبت به اساتيد علوم پايه و سيستم هاي بهداشتي زمان بيشتري را صرف آموزش و پژوهشگران علوم پايه نسبت به دو گروه ديگر زمان بيشتري را صرف پژوهش ميكنند و همچنين در اين مطالعه نداشتن مسووليت اجرايي به عنوان عامل موثر در زمان اختصاص يافته به آموزش همخوان با مطالعه نجات و همكاران بود(5). در مورد عوامل موثر بر ميزان فعاليتهاي پژوهشي اساتيد، يافتههاي مطالعه فعلي نشان داد كه اساتيد تمام وقت نسبت به پاره وقت و دانشياران نسبت به استادياران زمان بيشتري را به فعاليتهاي پژوهشي اختصاص ميدادند كه اين نتايج در راستاي مطالعه عباديفر و همكاران بود(6).
به طور كلي و به عنوان نتيجهگيري نتايج مطالعه نشان داد كه عوامل انگيزشي نظير ارتقا مرتبه براي شركت در فعاليتهاي پژوهشي سبب ميشود تا اعضاي هياتعلمي اهميت بيشتري براي انجام پژوههاي تحقيقاتي قايل شوند و اين عامل در كنار داشتن مسووليتهاي اجرايي سبب كاهش زمان صرف شده براي فعاليتهاي آموزشي ميشود.