شماره ركورد :
517201
عنوان مقاله :
تقريري نو از مسيله شرّ براساس نظريّه ادراكات اعتباري علّامه طباطبايي
عنوان فرعي :
A New Presentation of the Problem of Evil on the Basis of “Conventional Perceptions” as Understood by ʿAllāmah Ṭabāṭabāʾī
پديد آورندگان :
حسيني، سيد مرتضي نويسنده Hosseini, Seyyed Morteza , هوشنگي ، حسين نويسنده ,
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه سال 1390 شماره 0
رتبه نشريه :
علمي پژوهشي
تعداد صفحه :
21
از صفحه :
137
تا صفحه :
157
كليدواژه :
توجيه , Allamah Tabatabaei , Conventional perceptions , Conventions , حسن و قبح , good and evil , خير و شرّ , ادراكات اعتباري , علّامه طباطبايي , مسيله شرّ , اعتباريّات , صدق , The problem of evil
چكيده فارسي :
مسيله قرينه اي شرّ تنها استدلال ملحدان عليه خدا است؛ و نيز مسيله منطقي شرّ به مثابه مشكلي در ميان خداباوران مطرح است. مسيله اين مقاله اين است كه آيا نظريّه ادراكات اعتباري علّامه طباطبايي مي‌تواند با اعتباري دانستن شرور، پاسخي براي اين مسيله باشد؟ در اين مقاله ضمن طرح مسيله شرّ در صورت‌هاي منطقي و قرينه‌اي آن، اين پيش‌فرض را دنبال مي‌كنيم كه شرّ امري اعتباري است و وجود خارجي ندارد. اگر شرّ را اعتباري بدانيم، آن‌گاه براساس نظريّه ادراكات اعتباري به‌كارگيري تصديقات درباره شرور ممكن خواهد بود، و اطلاق صدق و كذب در مورد اين گزاره‌هاي ناظر به شرور بر اساس ضوابط حاكم بر اعتباريّات صحيح خواهد بود. البتّه صدق و كذبي كه بر اساس تطابق با صورت وهمي است. همواره كساني كه شرّ را به نحوي عدمي يا وهمي دانسته‌اند با اين مشكل از سوي ديگران مواجه بوده‌اند كه اگر شرّ امري وهمي يا عدمي باشد، آن‌گاه چگونه راجع به آن مي‌توان سخن گفت و تصديقات مثبت و منفي در باب آن‌ها داشت؟ و شرور چگونه منشا اثر هستند؟ در نظريّه ادراكات اعتباري ضمن بررسي چگونگي منشا اثر بودن شرور، ارتباط اعتباريّات ـ كه شرور را نيز شامل مي‌شوند ـ با حقايق واقعي و عيني تبيين خواهد شد. مساله شرور با اقسام سه گانه آن (اخلاقي، طبيعي و مابعدطبيعي) از چالش برانگيزترين مسايل فلسفي و كلامي است كه نه تنها ذهن خواص كه ايمان عوام را هم بعضاً مشوش ساخته است و امروزه مساله قرينه‌اي شر را در تمايز با مساله منطقي آن پناهگاه الحاد هم خوانده‌اند. در سنتهاي فلسفي و كلامي از ديرباز تاكنون يكي از پاسخهاي مهم به مساله شر، عدمي و نسبي قلمداد كردن شر است. به نظر مي‌رسد مي‌توان از نظريه بديع و ابتكاري علامه طباطبايي در خصوص ادراكات اعتباري به تقريري نوين و به جهاتي متفاوت از نظريه‌‌هاي كلاسيك درعدمي و نسبي و وهمي بودن شر رسيد و اين مهم از طريق "اعتباري" دانستن "شر" به معنا و مفاد مدنظر علامه طباطبايي قابل تحقق است. از نظر علامه طباطبايي همه مفاهيم و گزاره‌هاي عملي در برابر ادراكات اخباري و حقيقي، اعتبار جعل و قراردادهاي انساني‌اند درجهت رفع حوايج و نواقصي زيستي و وجودي و فرونشاندن تمايلات و رغبات برخاسته از آن نيازها. ازجمله اين اعتبارات حسن و قبح و به تبع آن خير و شر است. ويژگي و معيار مهم در اعتباريات آن است كه ما ناظر به غايات متصورمان آنها را مثلاً خوب يا بد، خير يا شر محسوب مي‌كنيم نه اينكه امور به لحاظ نفس الامري چنين باشند. البته ادراكات اعتباري به جهت اثر و كار كرد و غايتي كه بر آنها مترتب است ونيز منشا وجودي و زيستي فردي يا جمعي كه دارند مرتبط و مترتب بر واقع هستند و لذا معرفت بخش و معقولند هرچند برهان بردار نيستند و البته عقلانيت آنها از نوع ديگري (عملي) است. در پرتو «اعتباري» دانستن شرور به نظر مي‌رسد هم مساله منطقي شر و هم مساله قرينه‌اي آن و هم منافات نداشتن وجود شرور با نظام حكيمانه الهي، تقريري خردپذيرتر مي‌يابد. علاوه بر اينكه احساس و تجربه شر هم به عنوان يك واقعيت بشري به رسميت شناخته مي‌شود و انكار نمي شود.
چكيده لاتين :
The problem of evil, along with its three subdivisions (ethical, physical and metaphysical) is among the most challenging philosophical and theological problems. One of the most important answers which have been given to this problem from various philosophical and theological traditions from ancient times until today is to judge that evil is related to non-existence. It seems that on the basis of Allamah Tabatabaei’s innovative theory regarding conventional perceptions (idrakat-i itibari) one can derive a new formulation of the classic theories, which is in significant ways different from them, on the basis that evil is to be considered ‘conventional’ as the term is understood by Allamah TabaTabai. As Allamah TabaTabai understands it, all practical propositions relating to report-based or real perceptions involve the creation of human conventions for the sake of satisfying certain practical and existential needs and the inclinations arising from these. These conventions include ‘good’ and ‘bad’, and likewise, ‘good’ and ‘evil’. The crucial aspect of these conventions is that we name our concepts ‘good’ or ‘evil’ on the basis of our goals, as opposed to them having such qualities in themselves. Of course, conventional perceptions, in so far as their effects, functions, purposes, and individual or social sources are concerned are related to and based on reality. As such they are both capable of proving knowledge and are intelligible, even though they are not susceptible to demonstration and their intelligibility is of the practical variety. On the basis of the consideration of evil as conventional, it seems that this problem can find a satisfactory solution and it can be shown that the existence of evil does not contradict the existence of a universe based on a wise divine plan. Furthermore the experience of evil is also recognized in this theory as a human fact and is not completely denied as is the case with similar theories.
سال انتشار :
1390
عنوان نشريه :
فلسفه و كلام اسلامي
عنوان نشريه :
فلسفه و كلام اسلامي
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه با شماره پیاپی 0 سال 1390
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان
لينک به اين مدرک :
بازگشت