شماره ركورد :
540287
عنوان مقاله :
سير و تطور مفهوم خدا در فلسفه غرب از نظر سه فيلسوف دكارتي: مالبرانش، لايب نيتس و اسپينوزا
عنوان فرعي :
Development of Conception from God in Western Philosophy from Points of View of Three Cartesian Philosophers: Malebranch, Leibnitz, Spinoza
پديد آورندگان :
حسن زاده ، صالح نويسنده دانشجوي دكتري فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي Hasanzadeh, Saleh , آيت‌اللهي ، حميدرضا نويسنده دانشيار فلسفه دانشگاه علامه طباطبايي Ayatollahy, Hamid Reza
اطلاعات موجودي :
دو ماهنامه سال 1386 شماره 59
رتبه نشريه :
فاقد درجه علمي
تعداد صفحه :
16
از صفحه :
87
تا صفحه :
102
كليدواژه :
مناد منادها , جوهر نامتناهي , موجود بي نهايت كامل , خدا
چكيده فارسي :
با اصل قرار گرفتنِ «من متفكر» در فلسفه دكارت, «خداوند» از مفهوم «هستم آنكه هستم» تا حد يك اصل فلسفي, تنزل يافت. در نتيجه «صانع طبيعت» به جاي خداي معبود, يعني متعلق ايمان, قرار گرفت. اين نتيجه سرآغاز مشكلي متافيزيكي براي پيروان دكارت بود. مالبرانش به جهت حل مشكل, خداوند را تنها علت حقيقي, در نظام معرفت بشري و در نظام عليت طبيعي, دانست و سعي كرد با قول به علل موقعي رابطه مستحكم‌تري ميان خدا و جهان برقرار كند. راه حل اسپينوزا براي از ميان برداشتن آن مشكل, اعتقاد به وحدت جوهر است. هنگامي كه جز جوهر يگانه يافت نشود, جز طبيعت يگانه وجود ندارد و نام ديگر اين طبيعت خداست. مفهوم جوهر يگانه همه را دربردارد خدا يا طبيعت: از دو نگاه ؛ هم طبيعت‌پذير و هم طبيعت آفرين. بدين ترتيب, اسپينوزا, مفهوم سنتي خدا را كنار مي‌گذارد. فلسفه لايب‌نيتس, مانند مالبرانش, خدا محوري است؛ نه تنها به اين معنا كه خدا در نظر لايب نيتس اهميت مركزي دارد, بلكه به اين معنا كه «كل عالم يك مركز است و روح اين مركز, خداوند است». تنها تفاوت لايب نيتس با اسلافش در باب تصور خدا, اين است كه وي تصور خدا را امري ممكن مي‌داند. با وجود تلاش دقيق اين خردگرايان براي تبيين خدا, «موجود بي نهايت كامل» مالبرانش, «طبيعت طبيعت آفرين» اسپينوزا و «مناد منادهاي» لايب نيتس, مانند «جوهر نامتناهي» دكارت با خداي اديان تفاوت عمده‌اي دارد.
چكيده لاتين :
Principality of Cogitant in Descartesʹ Philosophy reduced "God"from "I am that exist" to a philosophical principle. Therefore, "the creator of nature" replaced the God of religions. This result was the origin of a metaphisycal problem for the followers of Descartes. Malebranch, in solving the problem, counted God as the only true cause, both in the human epistemologic system and in natural causal system; and tried to establish a strong relation between God and the universe by his "occasionalism". The solution of Spinoza was the belief in the unity of substance. When there is nothing other than one substance there will not be other than one nature; and its other name is God. The meaning of one substance contains every thing, God or nature: from two points of view both natura naturans and natura naturata. Thus, he left the traditional meaning of God. The philosophy of Leibniz, like that of Malebranch, was God centered; not only in the meaning has that God, in his view, has central importance but also in the meaning that "all the universe is in a center and the spirit of this center is God". In spite of accurate attempts of these rationalists to explain God, "the infinitely complete being" of Malebranch, "natura naturans" of Spinoza and "monad af monads" of Lebnitz, like "infinite substance" of Descartes differ from God of religions.
سال انتشار :
1386
عنوان نشريه :
مطالعات و سياست هاي اقتصادي
عنوان نشريه :
مطالعات و سياست هاي اقتصادي
اطلاعات موجودي :
دوماهنامه با شماره پیاپی 59 سال 1386
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان
لينک به اين مدرک :
بازگشت