عنوان مقاله :
دين و خدا در فلسفه نقادي كانت
عنوان فرعي :
Religion and God in Critical Philosophy of Kant
پديد آورندگان :
كلباسي اشتري، حسين نويسنده استاد Kalbasi Ashtari, Hossein
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه سال 1391 شماره 1
كليدواژه :
دين , خدا , اخلاق , كانت , امكان مابعدالطبيعه
چكيده فارسي :
چهارچوب نظري فلسفه نقادي كانت ريشه در تحولات قرن هجدهم و دوره موسوم به روشنگري و منورالفكري اروپا دارد؛ رهيافتهاي دينپژوهي، از جمله باور به خداوند يا علت اولي، نزد او نيز متاثر از همان فضاست. پرسش از اعتبار و دامنه شمول معرفت مابعدالطبيعي و مهمتر از آن مبادي تكوين چنين معرفتي از دغدغههاي معرفتشناختي كانت است كه درست زماني مطرح ميشود كه سخن و پرسش از «امكان مابعدالطبيعه» به ميان ميآيد؛ يعني تامل و چندوچون درباره مبادي نظري چنين دانشي كه، تا زمان كانت، از پيشينهاي بس دراز برخوردار است. هنگاميكه كانت از واژه علم و تجربه سخن ميگويد، درواقع، به قلمرو عيني معرفت بشر نظر دارد؛ يعني آنچه در حيطه حساسيت و فاهمه انعكاس مييابد و لذا، آنچه فراتر از اين قلمرو تصور شود، نه بهلحاظ نفسالامري، بلكه بهلحاظ معرفت پديداري، نامعتبر تلقي ميشود. اينجا نيز همان پرسش در باب «امكان رياضيات محض» و «امكان طبيعيات محض» تكرار ميشود. جستارهاي كانت در اين دو قلمرو بدين نتيجه منجر ميشود كه هرچند مبادي نظري علم نزد فاعل شناساست، اما فرايند فعاليت ذهن قابل اطلاق به تجربه، درواقع عينيتيافته، خواهد بود و معضل شكاف ميان متعلق و متعلق ادراك برطرف خواهد شد. جهتگيري فلسفه نقادي در پرسش از مبادي و مباني نظري دانش به قلمرو اخلاق و دين نيز كشيده ميشود. باز شدن دو عرصه اخير بر روي پژوهش استعلايي، درواقع، پاسخي را براي مسايل حلناشده متعلقات مابعدالطبيعه، اعتقاد به هستي خداوند، بقاي نفس، و وجود اختيار در آدمي فراهم ميسازد. در نگاه كانت، عرصه عقل عملي در تقابل با عقل نظري نيست، بلكه مكمَل و متمَم آن است، زيرا استمرار و فعاليت ذهن و ورود آن در عرصه نامتناهي و امور نامشروط، كه به نظر كانت تمايل طبيعي عقل است، جز لاينفك ساحتهاي معرفتي بشر است. اگر علم ناظر به متعلقات تجربه و امور انضمامي است و امكان رياضيات و طبيعيات محض محرز و حتي يقيني و معتبر است، درعوض، اخلاق و دين نيز كه ساحتهاي انكارناپذير انساناند، ناظر به متعلقات عقل و بهويژه، وجود خداوند و بقاي نفساند. هنگاميكه كانت در امكان فعل اخلاقي و شرايط آن تامل ميكند، همبستهبودن فعل اخلاقي با اعتقاد به بقاي نفس و وجود خداوند را درمييابد و البته، همچنان مسيله عدم عينيت اين متعلقات و حيث نفسالامري آنها مورد تاكيد اوست.
چكيده لاتين :
The theoretical framework of Kant’s critical philosophy rooted in 18th century events (Enlightenment). The question of validity, scope and foundations of metaphysical knowledge is amongst Kant’s epistemological concerns. When we talk about “the possibility of metaphysics” we think about theoretical foundations of that knowledge. Science and experience for Kant means objective scope of human knowledge reflected in the sensibility and understanding. Here that very question again rise: the possibility of “pure mathematics” and “natural sciences”. Kant’s inquiries about this two scopes result in that though the theoretical foundations of knowledge belong to knowing subject, the process of mind’s activity belong to experience, and thereby the problem of the gap between subject and object will be solved. This approach extends to the scope of morality and religion, and provide an answer to the unsolved questions of metaphysics. On Kant’s view there is no conflict between theoretical and practical reason. If science deals with the objects of experience and concrete matters, and the possibility of mathematics and natural sciences is certainly undeniable, morality and religion specially deals with the existence of God and immortality of soul. When Kant think about moral action, its possibility and conditions, sees the correlation between them, and certainly concentrate on unobjectivity and nominal aspect of these matters.
عنوان نشريه :
جستارهاي فلسفه دين
عنوان نشريه :
جستارهاي فلسفه دين
اطلاعات موجودي :
دوفصلنامه با شماره پیاپی 1 سال 1391
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان