عنوان مقاله :
معياري براي تمايز مواد ثلاث منطقي از وجوب و امكان فلسفي
عنوان فرعي :
A Criterion for Distinguishing the Three Logical Modes from Philosophical Contingency and Necessity
پديد آورندگان :
پوربهرامي ، اصغر نويسنده , , اكبريان، رضا نويسنده گروه فلسفه-دانشگاه تربيت مدرس تهران Akbarian, R , سعيدي مهر، محمد نويسنده دانشگاه تربيت مدرس saeedi mehr, mohammad , افضلي ، علي نويسنده afzali, ali
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1392 شماره 41
كليدواژه :
Hume , هيوم , Kant , وجوب , the argument of the truthful ones , Thomas Aquinas , Three modes , آنسلم , امكان , برهان صديقين , Mull? Sadr? , توماس آكوييني , Anselm , دكارت , Avicenna , صدرالمتالهين , causality , عليت , Contingency , كانت , Descartes , مواد ثلاث , NECESSITY , ابنسينا
چكيده فارسي :
چهار نظريه براي بحث در باب لزوم تمايز يا عدم تمايز مواد ثلاث در منطق و فلسفه مطرح شده كه برخي اساسا هرگونه تمايزي را براي مواد ثلاث انكار، و برخي ديگر حيطههاي كاربرد مواد ثلاث را تعيين ميكنند. گروه سوم نيز اين تمايز را لازم دانسته، معياري پيشنهاد ميكنند. اين مقاله درصدد است كه با طرح نظريه پنجم، براي حل دو مسيله راهي بجويد: نخست آنكه چرا بايد ميان مواد ثلاث در منطق و وجوب و امكان در فلسفه تمايزي قايل شد؟ دوم آنكه معيار اين تمايز در منطق و فلسفه چيست؟ در پاسخ به مسيله نخست آمده است كه بر برهانهاي مابعدالطبيعي مانند برهان وجودي، وجوب و امكان و صديقين اشكالهاي مهمي ازجمله اشكالهاي هيوم و كانت وارد شده است. راه رهايي از اين اشكالها تمايز مواد ثلاث منطقي از وجوب و امكان فلسفي است. در پاسخ به مسيله دوم اثبات شده است كه معيار مواد ثلاث در منطق بدين صورت است كه هر قضيهاي كه محمول آن ذات يا يكي از ذاتيات يا يكي از لوازم ذات موضوع آن باشد، واجب است. هر قضيهاي كه محمول آن نقيض ذات يا نقيض يكي از ذاتيات يا نقيض يكي از لوازم ذات موضوع آن باشد، ممتنع است؛ و هر قضيهاي كه محمول آن امري غير از ذات و نقيض ذات و غير از يكي از ذاتيات و نقيض يكي از ذاتيات باشد يا غير از يكي از لوازم ذات و نقيض يكي از لوازم ذات موضوع باشد، ممكن است؛ اما معيار وجوب و امكان در فلسفه، بينيازي از علت براي وجوب، و نيازمندي به علت براي امكان دانسته شده است. ازآنجاكه تحليل فلاسفه از عليت متفاوت است، در اين بحث تحليل ابنسينا و صدرالمتالهين در باب اين معيار تمايز بررسي شده است.
چكيده لاتين :
There have been four theories for discussing the necessity of distinguishing or not distinguishing between three modes in philosophy and logic. Some have basically denied any distinction while some others have determined different domains of usage of the three modes. A third group has regarded this distinction as a necessity, proposing a criterion there. The present article is seeking to suggest a forth theory to find a solution for the following two problems: firstly, why should we distinguish the three modes in logic from the contingency and necessity in philosophy? Secondly, what is the criterion for this distinction in logics and philosophy? To answer the former question, the authors argue that some important objections, including that of Hume and that of Kant, have been put forward for the metaphysical argumentations such as ‘ontological argument’ and ‘the argument from contingency and necessity’ and ‘the argument of the truthful ones’. The way out of this challenge is the distinction between the three logical modes and the philosophical contingency and necessity. To answer the latter question, they show that according to the criterion of the three modes in logic, if the predicate is the essence, one of the essentials or one of the requisites of the essence of its subject would be necessary. On the other hand, if the predicate is the opposite of essence, the opposite of one of the essentials or the opposite of one of the requisites of the essence of its subject would be impossible. And if the predicate is something other than the subject’s essence or its opposite, other than one of its essentials or its opposite, the proposition would be contingent. The criterion for contingency and necessity in philosophy, however, is being dependent or independent of cause. Since the philosophers’ analyses of causality are different, here we focus on interpretation presented by Avicenna and Mull? Sadr?.
چكيده عربي :
طرحت اربع نظريات فيما يتعلق بضروره التمايز او عدمه بين المواد الثلاثه في المنطق و الفلسفه، حيث ذهب البعض الي انكار اي نوع من التمايز بين المواد الثلاثه، في حين ذهب البعض الآخر الي تعيين مجالات لاستخدام المواد الثلاثه، و طايفه ثالثه ذهبت الي ضروره التمايز بينها، و اقترحوا معيارا لذلك. تسعي هذه المقاله من خلال عرض نظريه خامسه الي البحث عن حل لمسالتين و هما: اولاً: لماذا يجب التمييز بين المواد الثلاثه في المنطق و الوجوب و الامكان في الفلسفه؟ و ثانيا: ماهو ملاك و معيار هذا التمييز في المنطق و الفلسفه؟ في مقام الاجابه علي السوال الاول يتضح ان طريق التخلص من الاشكالات الاساسيه ـ و من جملتها اشكالات هيوم و كانت ـ الوارده علي براهين مابعدالطبيعه ـ مثل البرهان الوجودي و برهان الوجوب و الامكان و برهان الصديقين ـ هو القول بالتمايز القايم بين المواد الثلاثه في المنطق و الوجوب و الامكان في الفلسفه. و في مقام الاجابه علي السوال الثاني فلقد اثبت ان معيار المواد الثلاثه في المنطق هو ان كل قضيه يكون محمولها ذات الموضوع او احد ذاتياته او احد لوازم ذاته فالقضيه واجبه، و كل قضيه يكون محمولها نقيض ذات الموضوع او نقيض احد ذاتياته او نقيض احد لوازم ذاته فالقضيه ممتنعه، و كل قضيه يكون محمولها هو امر غير ذات الموضوع و نقيض ذاته و غير احد ذاتيات الموضوع و نقيض احد ذاتياته او غير احد لوازم ذات الموضوع و نقيض احد لوازم ذاته فالقضيه ممكنه. و اما معيار الوجوب و الامكان في الفلسفه هو عدم الاحتياج الي العله بالنسبه للوجوب و الاحتياج اليها بالنسبه للامكان. و بما ان الفلاسفه قد اختلفوا في تحليل العليه و تفسيرها، فان المقاله اهتمت بتحليل و تفسير ابنسينا و صدرالمتالهين حول هذا المعيار للتمييز.
عنوان نشريه :
معرفت فلسفي
عنوان نشريه :
معرفت فلسفي
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 41 سال 1392
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان