بررسي نيك و بد در دو داستان حضرت يوسف و ايرج

A Study of Good and Evil in the Stories of Prophet Yusuf and Iraj in Shahnameh

بررسي تطبيقي داستان حضرت يوسف در قرآن مجيد، و داستان ايرج در «شاهنامه» فردوسي بيانگر حاكميت مفاهيم واحدي از نيكي و بدي بر اشخاص و حوادث اين دو داستان، علي‌رغم همه تفاوت‌هاي زماني، مكاني و اجتماعي است. از جمله اين مفاهيم كه از حيث منطوق و مفهوم يكسان مي‌باشند مي‌توان به حضور پر رنگ حسادت ناشي از تبعيض پدران آن‌ها بين برادران، و علاقه وافر آن‌ها به فرزند كوچك‌تر(يوسف و ايرج) اشاره نمود. از وجوه افتراق اين دو داستان مي‌توان به پايان آن‌ها اشاره نمود؛ كه اولي به پاياني خوش، و ديگري به سرانجامي تراژيك ختم مي‌شود. هدف مقاله حاضر بررسي مفاهيم نيك و بد در داستان يوسف پيامبر و داستان ايرج است.

A comparative study of Yusuf’s story in the Holy Quran and Iraj`s story in Ferdowsi`s Shahnameh shows a unique conception of good and evil in the themes and characters of these two stories. Some of these topics are polygamy, sibling’s jealously, and extreme fatherly love to the youngest child. One can observe some differences between these two stories as the first story ends in happiness and the second ends in tragedy. The current work examines the concepts of good and evil in these two stories.