چكيده فارسي :
دغدغهاي كه باعث ميشود ما انسانها به بحث عدالت بينديشيم، دغدغه «به زيستن» است. عدالت امري عمومي، فرا تاريخي و انساني است؛ يعني مربوط به مذهب خاص، دين خاص و دوره تاريخي خاصي نيست، بلكه همواره در ميان همه اديان و مكاتب مطرح بوده و خواهد بود. عدالت امري تلقي ميشود كه در صورت رعايت آن، زندگي ما بهتر از آنچه كه هست، ميشود. حال اين سوال مطرح ميشود كه ما چگونه نظمي برقرار كنيم كه عادلانه باشد؟ انسان موجودي است كه نميتواند به تنهايي زندگي كند. ارسطو ميگفت: اگر موجودي بتواند به تنهايي زندگي كند، يا خداست يا دد است. انسان زندگياش در تعامل با ديگران شكل ميگيرد و داراي اهدافي است كه لازمه دستيابي به آن، برقراري نظم در جامعه ميباشد. نظم دو صفت عادلانه يا غير عادلانه دارد. در هر جامعهاي نظم عادلانه، نظمي است كه بيشترين خرسندي را براي افراد آن جامعه فراهم آورد، و در مقابل، اگر مردم جامعه از نظم موجود خرسند نباشند نشان دهنده اين است كه احتمالا در آن جامعه نظم عادلانهاي وجود ندارد. انسانهايي كه در سطح كلان در جامعه زندگي ميكنند، بايد از نظم جامعه هم راضي باشند و هم خرسند، زيرا خرسندي يك انبساط خاطر به همراه دارد.