امكان‌سنجي تحليل پارادايمي در فلسفه سياسي فارابي

The Possibility of Paradigm Analysis in Political Philosophy of Farabi

تاكنون مطالعات گوناگوني درباره فلسفه سياسي «فارابي» صورت گرفته است، اما يكي از رهيافت هايي كه مي تواند چشم انداز تازه اي را براي فهم فلسفه سياسي فارابي بازنمايد، تحليل پارادايمي است. در اين نوشتار، به امكان سنجي تحليل پارادايمي در فلسفه سياسي فارابي خواهيم پرداخت. به عبارت ديگر، بررسي خواهيم كرد كه آيا با استخراج مباني و پيش فرض هاي پنج گانه فلسفه سياسي فارابي مي توان تحليل پارادايمي از آن ارايه نمود؟ فرضيه نوشتار حاضر بدين قرار است كه با استخراج چنين مباني و پيش فرض هايي مي توان تحليلي پارادايمي از فلسفه سياسي فارابي ارايه كرد؛ تحليلي كه در آن، علاوه بر تفكيك مباني هستي شناسي، معرفت شناسي، انسان شناسي، اجتماع شناسي و فرجام-شناسي، مي توان خط سير منطقي و پيوستگي معناداري ميان اين مباني برقرار كرد.

So far, the political philosophy of Farabi has been thoroughly studied from different perspective; however, paradigm analysis is one of the approaches which are considerably influential and practical in this regard. The aim of present research isto investigate the possibility of paradigm analysis in political philosophy of Farabi; in other words, we will examine whether five-aspect analysis and presuppositions of Farabi would able the researchers to have a paradigm analysis or not. The study hypothesis says that this matter is possible since such an analysis not only distinguishes the principles of ontology, epistemology, anthropology, sociology (knowledge of community)and teleology, but it also enables the depiction of a meaningfully logical line among these factors and consequently among the components of the political philosophy of Farabi.