«اقليت شدن» در بوف كور

Minorisation in Hedāyat’s The Blind Owl

بوف كور ظرفيت هاي متفاوتي در بررسي هاي ادبي دارد كه از جمله آنها مي تواند بررسي آن براساس ديدگاه هاي دلوز و گتاري باشد. انديشه هاي ژيل دلوز، فيلسوف معاصر فرانسوي، در زمينه‌هاي علمي، فلسفي، هنري، نگرشي متفاوت پديد آورده‌است. از جمله ميتوان به نظريه ميل اشاره كرد كه بر پايه آن، سرمايه داري ميل و تمناي افراد را كاناليزه، و به فضاي رواني- اجتماعي ويژه اي كه قابل نظارت و كنترل باشد هدايت مي‌كند تا زمينه بازتوليد افراد را فراهم سازد. از ديدگاه دلوز هدف داستان اين است كه ميل را رها نمايد. آن هم با از هم ‌گسيختن غل و زنجيرهايي كه بر آن‌اند تا ما را به شيوه‌هاي خاصي از انديشيدن مقيد سازند. «اقليت شدن»، از جمله از هم ‌گسيختن همين قيد و بندهاست تا با قلمروزدايي‌ها قلمروهاي متعارف را از ميان بردارد. اين مقاله با تكيه بر نظريه «اقليت شدن» ژيل دلوز به خوانش داستان بوف كور هدايت مي‌پردازد و مشخص مي كند كه اثر حاضر از كدام ماشين‌هاي اجتماعي برمي‌آيد، چه چيزهايي را در مي‌نوردد و چه مرزهايي را مخدوش مي كند.