عنوان مقاله :
بررسي و تحليل آخر خوش شاهنامه با تأكيد بر مباني سنت شفاهي روايات حماسي ايراني
عنوان فرعي :
Where is the happy Ending of Shāhnāma?
پديد آورندگان :
چمن آرا، بهروز نويسنده دانشگاه آزاد اسلامي سنندج, chaman ara, behrouz
اطلاعات موجودي :
فصلنامه سال 1394 شماره 188
كليدواژه :
نقالي , آخر شاهنامه , حلقۀ سيستاني , شاهنامهخواني , شاهنامۀ كردي
چكيده فارسي :
مثل «شاهنامه آخرش خوش است» مثلی معروف در فرهنگ عامۀ ایرانیان است كه بار معنایی آن دو وجه مختلف دارد. غالب محققان این مثل را كنایه و اشارهای طنزآلود به اتفاقی ناخوشایند در پایان اثر استنباط كردهاند(1). اما به نظر میرسد كه لااقل در فرهنگ عامیانه و در ادبیات شفاهی نقالان، این مثل در حالت عكس نیز كاربرد داشته است. مقالۀ حاضر بر آن است تا با گزارش بنیادها و دامنۀ داستانی دو سنت نسبتاً مستقل «رسمی» و «غیر رسمی» روایات حماسی ایرانی، ضمن تأكید به وجه تعریضی مثل مذكور، پنجرهای تازه در استدراك برخی معانی و مفاهیم حماسی بگشاید. بدین منظور، مبحث اصالت و گستردگی سنت كهن شفاهی اساس كار این تحقیق قرار گرفته و بنا به ضرورت موضوع، ساختار و فرم دو شاخۀ تنومند از روایات شفاهی ایرانی یعنی «حلقۀ حماسی سیستانی» و «شاهنامۀ كردی» را كه محتملاً از دسترس گفتمان تأثیرگذار «روایت رسمی» مصون ماندهاند به بحث كشیده است. استنباط این تحقیق چنین است كه مثل «شاهنامه آخرش خوش است»، در سطح درك و دریافت برخی راویان و حماسهخوانان از شاهنامه، در سنت روایت شفاهی، معنایی دگرگونه یافته است. همچنین این تحقیق نشان میدهد كه روایت شفاهی شاهنامه گاه چه تفاوت های بنیادینی با روایت فردوسی پیدا كرده و این دو، از منظر ساختار و درونمایه، دارای اختلافهای چشمگیری هستند. بنابراین پایان خوش شاهنامه، در بخشی از سنت روایت شفاهی، به بازگشت قدرت به گروه پهلوانان شاهنامه و انتقامگیری آذربرزین فرزند فرامرز از بهمن، آخرین شاه كینهجوی كیانی اشاره میكند.
چكيده لاتين :
The renowned proverb “Shāhnāma axarash xoš ast” has implicit question which its answer may change our understanding of the nature and function of Shāhnāma. The end of Shāhnāma contains numerous tragic events in Sassanid age. Also it does not seem to be normal if the Iranians have deemed the bitter adventure of the Shahs and Pahlavāns as a happy ending like what Firdausi narrates at the end of his Shāhnāma. This article tries to reply the main question using an illustration on the story platform and domains of two independent Iranian traditions namely the “formal” and the “informal” epic and championship narratives. The Interaction between oral tradition and influential authorities (political/religious) has led to a new generation of Iranian epic genre (Khwadāy-nāma) that was then underlying the emergence of variations of Shāhnāma in the early Islamic era. Inevitably the structure and the form of, “The Sistani cycle of epic” and “The Kurdish Shāhnāma” as two branches of the oral epic narratives which seemed to have been preserved from the influential discourse of “formal narrative” are argued.
The conclusion is that this proverb is referring to the end of the story of Bahman and Faramarz based on the oral tradition version.
عنوان نشريه :
جستارهاي ادبي
عنوان نشريه :
جستارهاي ادبي
اطلاعات موجودي :
فصلنامه با شماره پیاپی 188 سال 1394
كلمات كليدي :
#تست#آزمون###امتحان