مقايسه سبك هاي يادگيري و منبع كنترل در گروه هاي تحصيلي دانشجويان

Comparison of learning styles and locus of control in academic groups of university students

چكيده هدف: هدف پژوهش تعيين سبك هاي يادگيري و منبع كنترل دانشجويان گروه هاي تحصيلي بود. روش: روش پژوهش علي-مقايسه اي و جامعه آماري 6992 نفر از دانشجويان مقطع كارشناسي دانشگاه تبريز در گروه هاي تحصيلي علوم انساني، علوم پايه، فني-مهندسي و پزشكي بود كه با استفاده از روش نمونه گيري تصادفي طبقه اي نسبي از ميان آن ها 363 نفر انتخاب شد. ابزار اندازه‌گيري، پرسشنامه سبك هاي يادگيري كُلب (1999) و منبع كنترل راتر 1966 بود. داده هاي به‌دست آمده با مجذور كا و تحليل واريانس يك راهه تحليل شد. يافته ها: نتايج نشان داد دانشجويان علوم انساني سبك يادگيري انطباق يابنده، علوم پايه سبك همگرا، فني- مهندسي سبك واگرا و پزشكي سبك جذب‌كننده دارند (43/72 =?2، 001/0 =P). منبع كنترل دانشجويان داراي سبك يادگيري انطباق‌يابنده نسبت به گروه‌هاي تحصيلي ديگر بيروني تر (161/11 =F، 001/0 =P) و منبع كنترل دانشجويان فني-مهندسي نسبت به گروه هاي ديگر و دانشجويان پزشكي نسبت به علوم انساني دروني تر بود (526/64 =F، 0001/0 =P). نتيجه گيري: از آن‌جايي كه شناخت شيوه هاي يادگيري مي تواند در شكل گيري منبع كنترل دروني و بيروني مناسب و نيز تغيير اسناد ناسازگار موثر باشد، بنابراين لازم است آموزش و روش هاي تدريس، متناسب با سبك هاي يادگيري هر گروه تحصيلي باشد تا دانشجويان با يادگيري مباني و كاربردي رشته تحصيلي خود، تجارب آموزشي و شغلي موفقيت آميز را كسب كنند و به خودباوري برسند.

Abstract Aim: The aim of this study was to determine the learning styles and locus of control of different academic groups of university students. Method: The study method was causal-comparative and the statistical population consisted of 6992 undergraduate students at University of Tabriz in the groups of humanities, basic sciences, engineering and medical sciences which via relative ratio stratified random sampling method, 363 individuals were selected. The measuring tools were Kolb (1999) learning styles and locus of control inventory of Rutter 1966. The data were analyzed using chi-square and one-way ANOVA. Results: The humanities students had accommodate learning style, the basic sciences students had convergent learning style, the engineering students had divergent learning style and the medical students had assimilator learning style (?2= 72.43, P= 0.001). The locus of control of the students with accommodate learning style was most external relative to other groups (F= 11.161, P= 0.001) and the students of engineering relative to other groups and medical sciences were most external relative to humanities group (F= 64.526, P= 0.001). Conclusion: Since identification of the learning styles can be effective in shaping internal and external locus of control and the changing incompatible attributions, hence teaching and learning styles should be proportionate with the learning styles of each academic groups in order that the students succeed in educational and occupational experiences via learning their field of study principles and achieve self-esteem.