پديد آورندگان :
توكل، محمد نويسنده دانشكده علوم اجتماعي,دانشگاه تهران,ايران Tavakol, Mohammad , اخلاصي، ابراهيم نويسنده دانشگاه علامه طباطبائي,ايران , , تابعي، ضياءالدين نويسنده گروه اخلاق پزشكي,دانشگاه علوم پزشكي شيراز,ايران ,
چكيده فارسي :
مقدمه: تعريف سازمان بهداشت جهاني از سلامت ناظر به ملاحظه بعد معنوي انسان، مزيد بر ابعاد فيزيولوژيك اوست. با توجه به فقدان اجماع مفهومي روي معنويت در ميان صاحبنظران، سنخشناسي ادراكات كنشگران اصلي نظام خدمات بهداشت و درمان از معنويت ميتواند به مثابه يك مدخل اساسي در فرآيند تبيين مفهومي آن محسوب گردد.روش: شركتكنندگان پژوهش شامل پزشكان، پرستاران، مدرسان اخلاق پزشكي، مددكاران اجتماعي، مديران بيمارستاني، بيماران و همراهان آنها در بيمارستانهاي وابسته به دانشگاه علوم پزشكي شيراز بودند كه به شيوه هدفمند انتخاب شدند. دادهيابي كيفي از طريق بررسي اسناد بيمارستاني و مصاحبه و دادكاوي مطالعه با استفاده از روش تحليل محتوي انجام شد.يافتهها: نتايج پژوهش ادراك از معنويت را در قالب مفاهيم «معنويت مبتني بر هستيشناسي قدسي»، «معنويت انتفاعي متعالي»، «معنويت انتفاعي افقي» در ميان ارائهدهندگان و «معنويت آييني»، «معنويت عرفي و فرهنگي» و «معنويت معطوف به حقوق قانوني» در ميان دريافتكنندگان خدمات درماني نشان داد. در «معنويت مبتني بر هستيشناسي قدسي» قول و فعل خداوند منبع معنا است. «معنويت انتفاعي متعالي» انگيزههاي مقدم بر رفتار را به عنوان «امر برتر» مورد تأكيد قرار ميدهد. «معنويت انتفاعي افقي» و نيز سنخهاي شناساييشده در ميان دريافتكنندگان خدمت در مجموع ناظر به تلفيق عرفي و فرهنگي از مباني عمودي و اجتماعي معنا هستند.بحث و نتيجهگيري: درهمآميختگي نسبي مفهوم «معنويت» و «اخلاق» پارهاي دلالتهاي مهم را در نهادينهسازي آنها در مناسبات پزشكي در بستر فرهنگي جامعه ايراني ايجاب ميكند. كنشگران اجتماعي بر حسب نوع اجتماعيشدن، مصاديق متعددي را حمل بر «معنويت» ميكنند. معالوصف، «معنويت»، صرفاً در معنايي كه متضمن امور غير محسوس و عناصر غير مادي معطوف به «ناظر آرماني» باشد، ميتواند روح آدمي را به استناد مقولاتي همچون «فلسفه سلامت و بيماري» و «معناداري هستي» از چندگانگيهاي بلاوجه رايج در جامعهپذيري مدرن، از جمله دوگانه مرگ و زندگي، برهاند و با نائلنمودن آن به «وحدت»، در حكم يك سرمايه معنوي، نقش خود را در مناسبات سلامت و بيماري ايفا نمايد. خروج «معنويت» از تلقي ابزارانگارانه فعلي، كه صرفاً در شرايط اضطرار بروز پيدا ميكند، متضمن تجديد نظر در شيوههاي امروزين جامعهپذيري است كه طي آن مرگ به حاشيهايترين مرزهاي وجودي سوق داده ميشود و انواع رويههاي تغافل در مواجهه با آن شكل ميگيرد؛ ساز و كارهاي مذكور، در حالي كه در شرايط « سلامت» مبتني بر غفلتانگاري نسبت به فلسفه حيات هستند، با از دستدادن مدخليت خود در مناسبات «بيماري»، انسانها را در معناسازي معقول از سلامت، بيماري و مرگ تنها و ناتوان باقي ميگذارند.