عنوان مقاله :
تحول تفكر سياسي در گفتمان پسامدرن
پديد آورنده :
انصافي مصطفي
سازمان :
دانشآموخته كارشناسيارشد انديشهسياسي، دانشكده علوم سياسي دانشگاه تهران
كليدواژه :
تكثرگرايي , سياست پسامدرن , ضديت با مبناانگاري , گفتمان پسامدرن , نفي فراروايتها
چكيده فارسي :
گفتمان سياسي پسامدرن، كار خود را با نقد مدرنيته سياسي آغاز ميكند. مدرنيته سياسي بدنبال يافتن مبناي استوار و بديهي براي مفاهيم سياسي مدرن بود و سرانجام آن مبنا را در شناختشناسي عقل باورانه و جهانشمول روشنگري يافت. اتصال مفاهيم سياسي مدرن با شناختشناسي روشنگري باعث شد تا به نام عقلانيت برداشتي يگانه و عام از اين مفاهيم بهوجود بيايد. حاصل اين كار طرد (ديگراني) بود كه خارج از چارچوب اين مفاهيم قرار داشتند، از اينرو به طرد و حاشيهسازي (تفاوتها) منجر شد. اشتباه عمده سياست مدرن در اين نكته نهفته است كه براي مفاهيم سياسي، جستجوي شالودهها و مباني بديهي است و دست آخر آن شالودهها را در شناختشناسي عقلباورانه و جهانشمولگراي روشنگري يافت. همين مسيله دليلي شد تا براي هريك از مفاهيم سياست مدرن (مثل آزادي، حقوقبشر، عدالت) تنها يك تعريف علمي و صادق وجود داشته باشد. گفتمان سياسي پسامدرن، در مقابل با نفي هرگونه ذاتگرايي و مبناانگاري رو بهسوي مسيوليتطلبي نسبت به ديگري و گسترش افقهاي برابرطلبي دارد. در حوزه سياسي، گفتمان پسامدرن، منادي گذار از فراروايتهاي سياسي مثل، ايديولوژيهايي همچون ماركسيسم، ليبراليسم، سوسياليسم، ناسيوناليسم و مكاتب سياسي است كه ادعاي رهاييسازي، سعادت و خوشبختي انسان را دارند.