عنوان مقاله :
ماركسيسم به مثابه روشبررسي تلقيهاي روش شناختي جرج لوكاچ
پديد آورنده :
طبيعي منصور
پديد آورندگان :
دلال رحماني محمدحسين نويسنده
كليدواژه :
روش , كليت , ديالكتيك , ميانجي , تخصيص اگاهي
چكيده فارسي :
در تاريخ تفكر ماركسيسم، لوكاچ متفكري بسيار اثرگذار بود. وي آثار ماركس را به شيوه خود قرايت كرد. بنا به خوانش او ماركسيسم نه يك نظريه تحليلي كه بيشتر يك روش براي مشاهده، فهم و تغيير جهان بود. او روش ماركس را در تلاش براي فهم و دستيابي به كليت تعريف ميكرد. وي كليت را در دست كم پنج معناي متفاوت به كار ميبرد كه عبارت بودند از: بيانگر، مركز زدوده، هنجاري، طولي و عرضي. او روش ديالكتيك را به معناي قرار دادن امور واقع درون كليت ميدانست. از اين منظر تاريخمند كردن امور، بنيان روش ماركس بود. قرار دادن جز در درون كل از طريق مفهوم ميانجي ممكن بود. لوكاچ كليت را هم فاعل و هم موضوع شناخت ميدانست و در عين حال آن را به عنوان امري كه ميبايست ساخته شود قلمداد ميكرد.
اما تاريخمندسازي امور شامل نظريه و روش ماركس نيز ميشد. به همين دليل او در نهايت با نوعي بن بست نظري مواجه شد: اگر ماترياليسم تاريخي و روش ديالكتيك نيز تاريخمند باشند، چگونه ميتوان از كنش انقلابي در جهت دستيابي به نوعي كليت انضمامي دفاع كرد؟ پاسخ مستلزم اتخاذ نوعي رويكرد نخبهگرايانه بود كه با برخي از مفروضات اصلي او در تعارض قرار ميگرفت.
عنوان نشريه :
روش شناسي علوم انساني
عنوان نشريه :
روش شناسي علوم انساني