كليدواژه :
سنت , آرمانگرايي , واقعگرايي , عقل ستيزي , دين و دنيا , نصيحة الملوك
چكيده فارسي :
بحث نظامهاي فكري سياسي-اسلامي يا ظهور و سقوط اين نظامها موضوع مباحث متنوع بوده و اغلب با نگاهي شرقشناسانه به آنها پرداخته شده است.در حالي كه به نظر ميرسد نگاهي دروني و اصالتبخش به فرهنگ اسلامي و سنت ميتواند تبيين تازهاي از اين مباحث ارائه دهد.از اين زاويه فهم و نقد انديشه سياسي سنتي ايراني-اسلامي يكي از اساسيترين تلاشهاي فكري كنوني بايد باشد.اين مقاله با چنين رويكردي سعي دارد در مقابل ديدگاه واقعگرايانه بر بعد آرمانگرايانه انديشه غزالي تأكيد كند و برخلاف نوشتههايي كه غزالي را سياستنامهنويس ميدانند،معتقد است حتي در سياسيترين آثار نيز،غزالي شريعتنامهنويسي است كه اصلاح جامعه را از خلال اندرزها و توصيههاي اخلاقي پي ميگيرد.البته از نقش سلطان بعنوان محوريترين مقوله گفتمان سياسي سنتي نيز غافل نيست،بهطوري كه اصلا را شرط اصلاح دنيا و آخرت مردم ميداند.