عنوان مقاله :
تأمّلي بر سير تحوّلات تجديدنظر خواهي در ديوان عدالت اداري
پديد آورندگان :
ياوري، اسدالله دانشگاه شهيد بهشتي - دانشكده حقوق , يزدان مهر، محمد
كليدواژه :
تجديدنظر خواهي , دادرسي منصفانه , شعب بدوي , شعب تجديدنظر , شعب تشخيص , ديوان عدالت اداري
چكيده فارسي :
انسان به طور طبيعي موجودي ممكن الخطا است. به منظور امكان اصلاح اشتباه يا خطاي قاضي در رسيدگي و در جهت رعايت دادرسي عادلانه و به عنوان يكي از حقوق و ابزارهاي دفاعي طرفين دعوي (نوعاً محكومٌ عليه در دعوي) قانونگذار امكان رسيدگي مجدّد به دعوي را پيش بيني نموده، تا ضريب وقوع اشتباه و تخلّف به كمترين حدّ ممكن برسد. در قريب به اتّفاق نظام هاي قضايي، الزامات مربوط به رعايت حقّ دسترسي به دادگاه در مرحلۀ تجديدنظر نيز شناسايي گرديده است.
در خصوص لزوم يا عدم لزوم پيش بيني تجديدنظر، سه گروه عمده را مي توان شناسايي نمود: 1. نظريّۀ عدم پذيرش 2. نظريّۀ پذيرش مطلق و 3. نظريّۀ پذيرش نسبي. دستۀ اوّل معتقدند كه طرفين مي بايست تمام دلائل خود را به محكمه ارائه و محكمه نيز بايد با نهايت دقّت و در فرصت كافي رأي خود را بدهد و اگر فرض بر اين باشد كه در رأي صادره اشتباهي رخ دهد به همين سياق ممكن است كه محكمه هاي بعدي نيز آن اشتباه را انجام دهند كه ايجاد دور مي نمايد و عقلاً باطل است. طرفداران دستۀ دوّم كه در ميان نظام هاي قضائي، پيروان بيشتري دارند با قبول تجديدنظر خواهي، عدالت بيشتر و صحيح تر انجام و احكام با دقّت بيشتر اجرا مي گردد و فرصت اصلاح نيز به متّهم داده مي شود؛ امّا طرفداران دستۀ آخر با اصل قضيّۀ تجديدنظر خواهي موافق بوده ولي معتقدند كه بايد بين دعاوي مهم و كم اهمّيّت تفكيك قائل شد؛ زيرا رسيدگي به دعاوي كم اهمّيّت، موجب طولاني شدن زمان رسيدگي به پرونده ها شده و هم چنين افزايش بار محاكم تجديدنظر و هزينۀ زائد غير ضروري بر بودجۀ عمومي مي گردد. ضمن اينكه با حذف دعاوي كم اهمّيّت، محاكم تجديد نظر فرصت بيشتري براي رسيدگي دقيق تر و منصفانه تر به دعاوي مهم جهت رعايت عدالت خواهند داشت.
در دادرسي اداري در ايران، شكايت از آراء در طول ساليان پس از تأسيس ديوان عدالت اداري تاكنون فراز و نشيب هاي فراواني داشته است؛ در سال 1360، آراء صرفاً در صورتي قابليّت اعتراض داشتند كه به ضرر واحد اداري صادر مي شدند. متعاقباً در سال 1378 با اصلاح قانون، تقريباً تمام آراء نسبت به طرفين قابل اعتراض اعلام شد. امّا جالب اينكه قانونگذار در سال 1385 با چرخش كامل از موضع سابق خود، اصل قطعيّت آراء را پذيرفت و در موارد استثنائي آراء قطعي را قابل رسيدگي مجدّد دانست. مجدّداً قانونگذار در سال 1392 تجديدنظر خواهي در ديوان را به صورت مطلق احياء نمود.
در مجموع به نظر ميرسد، قانونگذار براي تجديدنظر خواهي در ديوان به نوعي دچار «افراط» و «تفريط» گرديده است يا كلّاً شعب تجديدنظر را حذف و آراء شعب ديوان را قطعي دانسته است و يا كلّيّۀ آراي شعب بدوي را قابل تجديدنظر خواهي دانسته است. به نظر مي رسد، راهكار مناسب در اين خصوص، تفكيك كيفي و ماهوي (تفكيك تصميمات اداري از تصميمات شبه قضائي) و كمّي (تفكيك تصميمات مهم و كم اهميت) تصميمات مورد اعتراض در شناسايي يا ردّ امكان تجديدنظر خواهي (پيش بيني تجديدنظر براي تصميمات اداري مهم و حذف تجديدنظر براي دعاوي كم اهمّيّت و اعتراضات به تصميمات شبيه قضائي)، ضمن ايجاد محاكم اداري بدوي و تجديدنظر در ذيل ديوان عدالت اداري (به عنوان مرجع عالي فرجامي) و تقسيم دعاوي براساس اهمّيّت و نوع دعوي ميان سه سطح مزبور ميباشد.